تفسیر "مرد نابینا و فیل" در فرهنگهای مختلف
جان گودفری ساکس، شاعر آمریکایی "مرد نابینا و فیل" را نوشت.
مرد نابینا و فیل یک داستان جالب است که در قرن هجدهم در هند رخ داده است. در حالی که ما از خواندن آن لذت میبریم، به ما درس زندگی مهمی میآموزد. در اینجا، تفسیرهای آن را در ادیان مختلف برای شما بیان میکنیم.
تعداد کلمات: 1592 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه
برگرفته از سایت اسپریچوال ری
مترجم: میترا مزینانی
تفسیر "مرد نابینا و فیل" در فرهنگهای مختلف
داستان مرد نابینا و یک فیل زمانی معروف شد که جان گودفری ساکس، شاعر آمریکایی "مرد نابینا و فیل" را نوشت. و ناتالی مرچنت این شعر را در آلبوم "ترک خواب" اجرا کرد.
از دوران کودکی ما چندین داستان معروف را شنیدهایم، از جمله لباس جدید امپراتور، چوپان دروغگو و غیره، که درسهای مهمی را به ما آموخت. نسخههای آنها در سراسر فرهنگها یکسان است، با تغییراتی جزئی در شخصیتها و سایر جزئیات. با این حال، موضوع اصلی و پیام آنها همان است.
یکی از معروفترین مثلها یا داستانهای اخلاقی داستان مردی نابینا و فیل است که اعتقاد بر این است که در هند آغاز شده است. بعدها، بخشی از این داستان رایج در بسیاری از فرهنگهای مختلف وارد شد که در هر یک داستان به شیوه خود تفسیر شده است.
داستان
گروهی از افراد نابینا برای اولین بار با یک فیل مواجه میشوند. هر یک از آنها قسمتهای مختلف فیل را لمس میکنند. با دانستن اینکه او فیل است، هر کدام از آنها بر اساس تجارب شخصی خود به نتیجه متفاوتی میرسند. یک مرد کور به یک سمت فیل دست میزند و ادعا میکند که فیل مانند دیوار است. یکی دیگر از کورها پا را لمس میکند و میگوید که فیل مانند درخت است. مردان کور دیگر لگن، تنه، گوش و دم او را لمس میکنند و معتقدند که فیل به ترتیب به عنوان یقه، مار، پنکه و طناب است. آنها بر اساس تجربه خود از حیوان استدلال میکنند. در برخی از نسخههای داستان، این بحث هرگز حل نشده است. در نسخههای مختلف، تعداد مردان متفاوت هستند و تغییرات اندکی در مورد آنچه که در مورد فیلها فکر میکنند، وجود دارد. در پایان داستان، مرد روشنگر (در برخی از نسخهها، یک پادشاه) به مردان نابینا توضیح میدهد که آن چیزی که میگویند یک فیل است و این استدلال را حل میکند.
نکته اخلاقی
در این داستان، هر مرد نابینا فقط یک قسمت از فیل را لمس کرد و اعتقاد داشت که کل فیل است. اما آگاهی آنها از حیوان کامل نبود، و نظرات شخصی خود را در مورد ماهیت فیل صحیح برشمردند. این به این معنی است که مردم بر اساس تجارب شخصی خود بر این باورند که چیزی درست است، و به ندرت به دیدن تصویر کامل قبل از رسیدن به نتیجه میرسند. مردم بر اساس دانش ناقص، عقاید را شکل میدهند.
این مثل را ادیان مختلف پذیرفتهاند. در حال حاضر این داستان بخشی از فرهنگ هندو، بودایی، چین و صوفی است.
در هندوئیسم
در هندوئیسم، داستان توضیح میدهد که چگونه با دست زدن، دیدن و یا تجربه بخشی از کل، ما تمایل به محدود کردن خود به تنها آن بخشی داریم، که منجر به آن میشود که آن را به عنوان کل در نظر بگیریم. در قرن 19 رامبرشا پارامحمسا هفدهم از این داستان برای مخالفت با دگماتیسم در دین استفاده کرده است و میگوید: «او که خداوند را به گونهای خاصی دیده است، خداوند را تنها به آن محدود میکند و فکر میکند که او هیچ چیز دیگری نیست». او معتقد بود که فرد نباید تنها به دانش خود پایبند باشد و اگر کسی آن را به چالش بکشد او باید به دیدگاههای دیگر باز گردد.
در بودائیسم
یک نسخه بودایی از این مثل نشان میدهد که مردانی کور توسط یک پادشاه به کاخ خوداگرچه تفسیرهای مرد نابینا و فیل در ادیانهای مختلف، متفاوت است، در تمام نسخههای آن، داستان را میتوان به عنوان یک استعاره مشاهده کرد. فیل را میتوان به عنوان استعاره از خداوند در نظر گرفت، که در آن ما دانش کامل و عقاید مبتنی بر تجربیات خود نداریم. همچنین، اغلب ما فقط به اندیشههای خود در مورد خدا اعتقاد داریم و تمایلی به پذیرش نظرات دیگران در مورد او نداریم. مردان نابینا، استعارهای از همه ما هستند که به لحاظ دیداری دچار اختلال هستیم، به این معنا که ما به اعتقاداتمان تعصب داریم و با نظرات خود کور میشویم برای توصیف یک فیل دعوت شدند. هر مرد کوری پس از دست زدن به قسمتهای مختلف فیل، آن را به عنوان یک شخم، چدن، یک سبد گرم و غیره توصیف میکند. پس از تعجب پادشاه، هیچ مرد نابینایی نمیتواند با تفسیرهای دیگری از فیل موافقت کند.
گوتاما بودا با استفاده از این داستان در کتاب مقدس اوندا، با اشاره به نادیده گرفتن واعظان و پیروان مذهبی. با توجه به بودا، این واعظان و پیروان به دیدگاههای باریک خود نگاه میکنند و باعث میشود که هر دیدگاهی با دیگری مخالف کند. یک آیه از کتاب مقدس ماهیت چنین مردمی را خلاصه میکند. این مثل این است.
"چطور آنها را در آغوش میگیرند و برخی از آنها ادعا میکنند برای رسول و راهب، نام افتخاری است! در درگیری، هر کس به دیدگاه خود چسبیده است. چنین مردمی فقط یک چیز را میبیند. "
بودا معتقد بود که چسبیدن به دیدگاه افراد نسبت به چیزها درست نیست. با چنین نگرشی، ممکن است تمام حقیقت را از دست بدهد.
در چین
در نسخه چین این مثل، یک شاه به شش مرد نابینا میگوید که با نگاه کردن به آن، چگونه یک فیل را میبینند. پس از دست زدن به قسمتهای مختلف بدن، تمام شش مرد فیل را به صورت متفاوت توصیف میکنند. پس از گوش دادن به نظر آنها در مورد فیل، پادشاه به آنها توضیح میدهد که، به طریقی، همه آنها درست میگویند. پاسخهای آنها متفاوت است، زیرا قسمتهای مختلف حیوانات را لمس کردهاند. فیلها دارای تمام ویژگیهایی هستند که مردان نابینا آن را باور دارند.
این داستان در عقیده چین این گونه است که حقیقت را میتوان با روشهای مختلفی بیان کرد، و مردم میتوانند در صلح و آرامش با آن زندگی کنند. در نوشتههای قدیمی، این داستان برای توصیف افراد نابالغ مورد استفاده قرار میگیرد که از یک طرف فکر میکنند آنها فریب خوردهاند. و یا همه طرفهای دیگر جنبههای حقیقت را انکار میکنند.
تصوف
رومی شاعر صوفی ایرانی قرن شانزدهم این داستان را در شعر "ماذنی" شرح میدهد. با این حال، اندکی تغییر کرده است.
داستان کوتاهی را با نوشتن این نکته که برخی هندوها یک فیل را آوردهاند و آن را در یک اتاق تاریک برای نمایش نگهداری میکنند. جمعیتی که آنجا جمع شده بودند فیل را نمیدیدند؛ بنابراین، هر یک از جمعیت، آن را لمس کرد تا بدانند که چگونه به نظر میرسد. با این که آنها با دستان خود احساس میکردند، اعتقاد داشتند که این یک پنکه، ستون، تخت و ... میباشد. رومی توضیح میدهد که چشمان ما درست مثل کف دستمان است. کف دست نمیتواند کل فیل را پوشش دهد، حتی چشم ما نمیتواند تمام حقایق را ببینید. او شعر را اینگونه به پایان میرساند که در صورتی که ما به صورت جمعی ببینیم، ممکن است بتوانیم کل واقعیت را ببینیم.
بیشتر بخوانید: داستان آیین های شرقی
در قرن نوزدهم، یک شاعر آمریکایی به نام جان گودفری ساکس، مثل یک آیه، این داستان را به فرهنگ غرب معرفی کرد.
مرد نابینا و فیل، جان گودفری ساکس
شش مرد در هندوستان بودند،
بسیار تمایل برای یادگیری
هر کسی رفت تا فیل را ببیند
(گرچه همه آنها کور بودند)
اینها هرکدام از مشاهداتشان
که ممکن است ذهن آن را برآورده کند.
اولین شخص که برای دیدن فیل رفت
در مقابل چیزی گسترده و محکم خود را دید،
که یک بار شروع به لگد زدن کرد:
گفت: "خدا من را برکت دهد اما فیل
بسیار شبیه یک دیوار است! "
دوم، عاج فیل را لمس کرد
فریاد زد :"هوی! اینجا چی هست
بسیار طولانی و صاف و تیز است؟
برای من روشن است،
این شگفتی یک فیل است
بسیار شبیه یک ریش است! "
سومین شخص که برای دیدن فیل رفت
تنه سفتی در دستانش حس کرد
بنابراین به آرامی شروع به صحبت کرد:
"من میبینم" – فیل را
بسیار شبیه یک مار است! "
چهارمی با یک دست مشتاق
زانوی فیل را لمس کرد:
" این یک جانور شگفت انگیز است مانند
درختی قدرتمند است، "
پس او گفت: "به اندازه کافی روشن است که فیل
بسیار شبیه درخت است! "
پنجمی، که به گوش فیل دست زد
با خوشحالی گفت: "میتوانید بگویید که این بیشتر شبیه است؛
انکار این واقعیت که میتواند کرد؟
عجب که این فیل بسیار شبیه یک پنکه است! "
سپس ششمی، در حال چرخش دم در حال نوسان فیل را لمس کرد
که در محدوده او قرار گرفته بود
گفت: "من میبینم که آن فیل
بسیار شبیه یک طناب است! "
و به همین ترتیب این مردان هندوستانی
بلند و بلند صحبت کردند
هرکدام روی نظر خودش
بیش از دیگری سفت و سخت بود
هرچند که هر دو تا حدی راست میگفتند،
اما همه در اشتباه بودند!
بنابراین، اغلب در جنگهای الهی
مخالفان میگویند من میدانم،
خود را در نادانی کامل فرض کنید
از آنچه هر یک به معنای دیگری درک میکند
درباره یک فیل انجام دهید
شاید یکی از آنها دیده نشده است!
این شعر در مورد شش مرد نابینا در "هندوستان" صحبت میکند که فیل را به عنوان یک دیوار، مار، اسب، درخت، پنکه و طناب توصیف میکنند. ادراکهای مختلف آنها در مورد فیل منجر به اختلاف میشود که هرگز حل نمیشود. ساکس در مورد جهل و نادانی که مردم در مورد نظرات یکدیگر دارند صحبت میکند. مردم کورکورانه به دیدگاههایشان اعتقاد دارند و حتی آن را درک نکردهاند که در مورد چه چیزی نتیجهگیری میکند.
اگرچه تفسیرهای مرد نابینا و فیل در ادیانهای مختلف، متفاوت است، در تمام نسخههای آن، داستان را میتوان به عنوان یک استعاره مشاهده کرد. فیل را میتوان به عنوان استعاره از خداوند در نظر گرفت، که در آن ما دانش کامل و عقاید مبتنی بر تجربیات خود نداریم. همچنین، اغلب ما فقط به اندیشههای خود در مورد خدا اعتقاد داریم و تمایلی به پذیرش نظرات دیگران در مورد او نداریم. مردان نابینا، استعارهای از همه ما هستند که به لحاظ دیداری دچار اختلال هستیم، به این معنا که ما به اعتقاداتمان تعصب داریم و با نظرات خود کور میشویم و در نتیجه نمیتوانیم ببینیم که دیگران چه فکر میکنند یا چه احساسی دارند.
منبع: راسخون
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}